به گزارش شانا، نظریهٔ بی نظمی (آشفتگی) یک مفهوم ریاضی محسوب میشود که میتوان آن را نوعی اتفاقی بودن همراه با قطعیت دانست؛ قطعیت آن به خاطر آن است که بینظمی دلایل درونی دارد و به دلیل اختلالات خارجی رخ نمیدهد، اتفاقی بودن آن هم به دلیل آن است که رفتار بینظمی، بیقاعده و غیر قابل پیشبینی است.
هیلز (در سال ۱۹۹۰) آشوب را اینگونه تعریف میکند: بینظمی و آشوب، نوعی بینظمی منظم یا نظم در بینظمی است. بینظمی از این رو، که نتایج آن غیر قابل پیشبینی است و منظم به آن جهت که از نوعی قطعیت برخوردار است.
انگاره اصلی و کلیدی تئوری آشوب این است که در هر بینظمی، نظمی نهفتهاست. به این معنا که نباید نظم را تنها در یک مقیاس جستجو کرد و پدیدهای که در مقیاس محلی، کاملاً تصادفی و غیر قابل پیشبینی به نظر میرسد، چه بسا در مقیاس بزرگتر کاملاً پایا و قابل پیشبینی باشد.
بعد از پیدایش این نظریه در جهان بشری این نظریه باعث شد که نوع دیدگاه افراد به مسائل غیر قابل حل و غیر قابل پیشبینی عوض شده و منجر به ارائه شیوههای جدیدی برای مطالعه جریانات بسیار پیچیده که به ظاهر تصادفی و غیر قابل پیشبینی به نظر میرسد، شود.
بیشترین کاربرد نظریه آشوب و بی نظمی در اقتصاد، پیشبینی متغیرهای پولی و مالی و بازارهای جهانی بویژه بازار نفت و مدلهای اقتصاد کلان جاری در کشورهای مختلف است.
اما چطور می توان از تئوری آشوب در اداره اقتصاد یک کشور استفاده کرد تا راههای کسب درآمدهای نامشروع و فساد هموار شده و بدون نگرانی، میلیارد ها دلار از سرمایه های ملی را که متعلق به آحاد مردم است، تاراج کرد.
در اینجا برای پیاده کردن تئوری آشوب نیاز به وارد شدن در سطوح چهارگانه هرم دانش و دست اندازی در مدیریت آن است که می تواند دستیابی به خرد و دانایی را در وقایعی که در حال رخ دادن است، مختل کرده و سقوط و فساد گسترده را با چهره ای زیبا بزک کرده و به نمایش بگذارد!.
مدیریت دانش فرایند خلق دانش،کسب دانش،ذخیره سازی دانش،انتشار و به اشتراک گذاری دانش و بکارگیری دانش مناسب درزمان مناسب و درجای مناسب توسط فرد مناسب در سازمان است.
سازمانی که به خوبی این 5 فرایند را مدیریت می کند سازمانی دانش محور است.
داده در اینجا عبارت است از واقعیتها و موادخامی که به تنهایی فاقدمعنا هستند و به شکل آمار،ارقام،فهرست،اعداد،حروف و…مورد استفاده قرار می گیرند.
اطلاعات، داده های پردازش شده و تفسیرشده اندکه از ارتباط و ترکیب مجموعه ای از داده ها به وجود می آیند و دارای معنا هستند.
دانش به آمیزه ای از اطلاعات،نظریات علمی و تجربه در انجام یک کار مشخص اطلاق می شود .
وقتی دانش برای تصمیم گیری و بهبود تصمیمات،فرایندها و اثربخشی یا سودآوری به کار گرفته می شود بدل به خرد می شود.
اما چطور می توان از پیوند تئوری آشوب و هرم دانش برای کسب درآمد نامشروع و اختلال در سیستم اقتصادی یک سازمان یا کشور استفاده کرد؟
انحطاط در هر یک از طبقات هرم دانش منجر به انحراف دانش اکتسابی واتخاذ تصمیم اشتباه در خرد به جهت اعمال یک سیاست صحیح و مناسب اقتصادی، در فرایند جهت دهی اقتصاد کشور به سوی چشم انداز برنامه ریزی شده آینده اقتصاد و نائل نشدن به توسعه اقتصادی پایدار خواهد و گاه منجر به معکوس شدن اهداف چشم انداز و رشد اقتصادی منفی خواهد شد.
در اینجا هر گونه اشتباه و اخلال در بخشهای داده، اطلاعات و دانش منجر به تصمیم گیریهای غلط و مخرب در بخش اقتصاد کلان می شود.
در واقع در صورت اشتباه بودن داده های مستقر در مقطع هرم یا اشتباه در پردازش اطلاعات ارسالی برای بخش دانش، سیاستگذاریهای انجام شده در راس هرم یا بخش خرد با انحراف و اشتباه روبرو شده و این امر منجر به فاصله گرفتن از هدف سازمان می شود.
این مسئله وقتی به شکل معکوس اتفاق می افتد نیازمند به کارگیری ابزاری به نام تئوری آشوب است تا مسئولینی را که در طبقات بالای هرم دانش قرار دارند از گزند آگاه شدن نهادهای ناظر و پاسخگویی به آنها دور نگه دارد.
در اینجا یک مدیر اجرایی و تصمیم گیرنده در رده های بالایی تصمیم گیری برای این که کارها را در مسیر انتفاع خود هدایت کند نیازمند آشفتگی در بخشهای پایین تر خود در هرم دانش است.
نخستین مرحله در اینجا مسدود کردن مسیرهای دسترسی به آمارها و داده ها و همچنین آمارسازیهای دروغین برای ایجاد نتایج خلاف واقع است که در لایه دوم هرم دانش منجر به پردازش اطلاعات بر اساس آمارهای غلط و در نتیجه، سردرگمی سیستم در گرفتن تصمیمات درست می شود.
این همان چیزی است که علاوه بر نفع شخصی، می تواند در نبود سازمان حسابرسی و نهادهای مستقل ناظر، از به دام افتادن فرد مسئول یا سازمانی که به دنبال نفع شخصی است، جلوگیری کند.
چیزی که در این سالیان در اقتصاد ایران مشاهده می شود بی دقتی در آمارهای اعلامی توسط سازمانها و بخشهای مختلف اقتصادی دولت و نبود شفافیت در آنها بوده که نه تنها منجر به دست نیافتن محققان به آمار صحیح جهت ارائه روشهای مناسب اقتصادی و ارائه راهکارهای دقیق به جهت برطرف کردن معضلات کلان موجود در اقتصاد شده، بلکه فساد اقتصادی را نهادینه کرده و متعاقب آن شاهدیم که درآمد 800 میلیارد دلاری ارزی کشور هم نتوانست از منفی شدن رشد اقتصادی کشور جلوگیری کند.
در این میان بابک زنجانیها و مه آفریدها به وجود آمدند. بسیاری از پروژه های صنعتی و عمرانی کشور به حال خود رها شد. به بهانه تحریمهای اقتصاد کشور را به هر سمت که خواستند بردند. زمینخواران زمینهای بیشتری را به تملک خود گرفتند. بیشتر واحدهای صنعتی کشور به نفع تولیدکنندگان خارجی تعطیل شدند. ارزش پول ملی کشور به یک باره به یک سوم تقلیل پیدا کرد. شرکای تجاری کشور یکی یکی از ایران اخراج شدند. بیکاری رکورد زد. نرخ رشد جمعیت به منطقه اضطرار رسید. سقف اختلاسها از 3 میلیارد تومان به 3000 میلیارد تومان و سپس به 12 هزار میلیارد تومان و بیشتر و بیشتر ارتقا پیدا کرد، 700 هزار تن روغن پالم به خورد مردم داده شد، قیمت خودرو ظرف یک سال 3 برابر شد، قیمت ملک افسانه ای شد، ننه قنبر گلیمش را فروخت تا برای نوه اش دارو بخرد و ….
فقط شکرش باقی است که فردی که کش شلوارش به یکی از مدیران سابق گیر کرده بود، بدون دیپلم دکتر شده و حالا به دنبال بازگشت به قدرت پاکترین دولت تاریخ است!
ما هم در اینجا قلم صدتا یک غاز می زنیم تا ان شاالله اموراتمان بگذرد!