این بخشی از صحبتهای سیدحسین مقدسی، رئیس وقت حسابداری قراردادهای شرکت نفت فلات قاره ایران است که چهارم مهرماه سال ۹۱ در شانا منتشر شد و اکنون به مناسبت هفته دفاع مقدس، نسبت به بازنشر آن اقدام کردهایم:
«بیست و دوم سال ۱۳۶۱ است و عقربههای ساعت ۳ بامداد را نشان میدهد. گروه ۳۶۰ نفری ما پشت میدان مینگیر کرده و بعد از میدان هم کمین عراقیهاست. گروه تخریبچی هنوز نرسیده و اگر خورشید طلوع میکرد، یک نفر هم از گروه ما زنده نمیماند. جوان ۱۵ سالهای که هنوز چهرهاش را در خاطر دارم به سمت معاون فرمانده گردان رفت و گفت: من میروم روی میدان و اگر مین منفجر شد هر تکه از بدنم را روی مین دیگری بیندازید تا بچهها بتوانند به سلامت از میدان عبور کنند.»
خاطره سید حسین مقدسی بهشدت منقلبم کرده است. به این فکر میکنم که تا امروز چند مورد از این خاطرهها را شیندهام و تنها شنیدهام بیآنکه از نظرم بگذرد چقدر جانم را شیرین میدارم.
حالا چهره رئیس حسابداری قراردادهای شرکت نفت فلات قاره ایران درهم رفته و چشمانش کمفروغ شده است. انگار صحنههایی را برای خود تداعی میکند. سرش را بالا میآورد «یکی از برادران و پسر داییام را در جنگ از دست دادهام، اما بیش از آنها یاد این پسر ۱۵ ساله میافتم که در اوج غرور این گونه میخواست دست از جان خود بشوید.»
مقدسی تأکید میکند که بعد از مدتی تخریبچیها میرسند و میدان را پاکسازی میکنند، در حالی که گروه همچنان در سکوت حرفهای پسر ۱۵ سالهای است که انگار بزرگ آنها بود.
از او میپرسم برای اولین بار چه زمانی به جبهه رفته است. «برای اولین بار در ۱۸ سالگی از پدر و مادر اجازه گرفتم تا در جبهه به برادرانم بپیوندم. برای اعزام به گردان تازه تأسیس جعفر طیار ملحق شدم.»
مقدسی در زمان جنگ مأموریتهای کاری بسیاری به خارک و بهرگان داشته و وقتی از او میخواهم که از حملات هوایی و بمباران تأسیسات نفتی برایم بگوید، اینگونه آغاز میکند: «سال ۱۳۶۵ برای انجام مأموریتی به جزیره خارک رفته بودم. چند دقیقهای از حضورم در جزیره نمیگذشت که یک هواپیمای عراقی شروع به بمباران جزیره کرد و در این میان یکی از مخازن ذخیره ۵۰۰ هزار بشکهای نفت خام منفجر شد و یکی از خطوط صادراتی نیز آسیب دید.»
سعی کردم صحنه انفجارهایی که در فیلمها دیدم بودم را تصور کنم. صدای مهیب، آتش، دود سیاهی که به هوا برخاسته و فوران نفت. «در چشم بر هم زدنی بچهها از جایی که سنگر گرفته بودند بیرون آمدند و عملیات نجات خط و خاموش کردن مخزن را شروع کردند. خارک وسعت کمی دارد، برای همین در لحظه بمباران هرجایی از جزیره که بودی احتمال آسیبدیدگی و جراحت بالا بود. با این حال کارکنان عملیاتی بیشترین تلاش را برای حفظ تأسیسات انجام میدادند.»
تصور کردم در شرایطی که خطر بمباران دوباره وجود دارد، بسیاری جانشان را کف دستشان گذاشتند، برای نجات جان نفتی که قرار است صادر شود و با پولی که از فروش آن دریافت میشود، چرخ زندگی مردم و پشتیبانی نیروها در جبهه بچرخد که اگر اینگونه نشود، همه چیز در تنگنا قرار میگیرد.
اینگونه بود که در هشت سال دفاع مقدس حتی یک روز صادرات نفت متوقف نشد و ایران موفق شد به یمن همین مجاهدتهای کارکنان نفت هزینه جبهههای جنگ و نیازهای ضروری کشور را تأمین کند.